دیکشنری
ungual bone
ʌŋgwəl bon
فارسی
1
عمومی
::
استخوان ناخنی
لغت نامه استاندارد انگلیسی به فارسی
معنیهای پیشنهادی کاربران
پرکردن نام برای ارسال نظر ضروری است
نام و نام خانوادگی
شماره تلفن همراه
متن معنی یا پیشنهاد شما
ترجمه مقالات انگلیسی به فارسی
دارالترجمه
UNGAINLY
UNGEAR
UNGENEROUS
UNGICULAR
UNGIFTED
UNGLUED
UNGODLINESS
UNGODLY
UNGOVERNABLE
UNGOVERNED SPACES
UNGRACEFUL
UNGRACIOUS
UNGRAMMATICAL
UNGRATEFUL
UNGUAL
UNGUAL BONE
UNGUENT
UNGUENTARY
UNGUICULATE
UNGUIS
UNGULATE
UNHALLOW
UNHALLOWED
UNHAND
UNHANDSOME
UNHANDY
UNHAPPILY
UNHAPPINESS
UNHAPPY
UNHCR
پاسخ به نظر و معنی پیشنهادی
نام و نام خانوادگی
پر کردن نام برای ارسال گزارش ضروری است.
شماره تلفن همراه (اختیاری)
نظر شما در مورد این معنی
متنی برای نظر وارد کنید.
عبارت داخل کار را وارد کنید